سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

 ● آخر الزمان است؛ و فِــرّوا سه شنبه 92 دی 3 - ساعت 2:14 عصر - نویسنده: ارمیا معمر

یوسف (علی‌نبیناوآله وعلیه‌السلام) می‌دانست تمام درها بسته هستند؛ اما به خاطر خدا حتی به سوی درهای بسته دوید و تمام درهای بسته برایش باز شد .

.

.

.

اگر تمام درهای دنیا هم به رویت بسته شدند باز هم به سمت خدا فرار کن !

 

و فِــرّوا إلی الله ...

 

 

 

حیدر مدد


 

نظرات شما ( )

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 ● پدر دوشنبه 90 اسفند 15 - ساعت 7:22 عصر - نویسنده: ارمیا معمر

پدر بخشنده‌ای بی‌منت است که کریمان عالم مدیون اویند!

پدر تکیه‌گاهی استوار است که کوه‌ها به پشتوانه او سرپا ایستاده‌اند!

پدر حافظی مقتدر است که خود آماج بلاهاست!

پدر سر پنهانی است که پشت هر مخلوقی قرار دارد! آنرا که پدر نباشد جان نباشد حتی اگر زیست کند؛ و آنرا که پدر باشد زنده است حتی اگر شیئ باشد!

پدر واژه بی‌انتهایی است که می‌تواند پشت تمام کلمات عالم بنشیند و به آن هویت بخشد!

گویی هرکه را پدر باشد نامدار عالم است!

پدر خاک ... پدر آب ... پدر باد ... پدر آتش ... پدر عشق!

پدر فیزیک ... پدر شیمی ... پدر ریاضی ... پدر فلسفه ... پدر منطق ... پدر نجوم ... پدر حکمت!

پدر من ... پدر تو ... پدر خانه ... پدر مادر!

پدر کوه ... پدر رود ... پدر جنگل ... پدر دشت ... پدر گندم ... پدر نان!

پدر نان...

پدر ... نان ... بابا ... بابا ...

بابا

نان

داد...!

بابا!

اولین کلمه‌ای که یاد گرفتیم بگوییم و اولین کلمه‌ای که یاد گرفتیم بنویسیم!

* * *

و اکنون فرزندی که 295 روز است پدرش را نبوسیده؛ فرزندی که تلقین به کسی گفت که خود از او شهادتین را آموخته بود!
فرزندی که صورت به صورت پدرش گذاشت و نمی‌داند چرا صحنه‌ی کربلا در نظرش مجسم شد!؟
فرزندی که هنوز بوی کافور از مشامش بیرون نرفته ولی هنوز مرگ پدر را قبول ندارد.
چون هنوز زنده است، هم آن فرزند و هم آن پدر.
که اگر مرده بود اکنون من نیز مرده بودم.
پس زنده‌ام چون پدرم زنده است...

صلوات و فاتحه برای شادی روح همه‌ی پدر و مادرای از دنیا رفته فراموش نشود.

حیدر مدد


 

نظرات شما ( )

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 ● نوزاد جمعه 89 تیر 25 - ساعت 7:9 صبح - نویسنده: ارمیا معمر

اصلاً نوزاد حرمت داره. فرقی نمی‌کنه اون نوزاد کی باشه. بچه‌ای باشه که مادر از ترس کشته شدن نوزادش اونو با صندوقچه‌ای توی آب بندازه و بچه یه راست بره تو دل دشمن درجه یکش؛ اما همون دشمن سنگ‌دل، دلش نرم می‌شه و اون نوزاد رو بزرگ می‌کنه! شاید به خاطر این ملاطفتی که فرعون در حق موسی کرد خدا به پیامبرش فرمود: «فقولا له قولاً لــَّیــِّناً لعله یتذکر أو یخشی» (با فرعون به نرمی سخن بگوئید...)

یا نوزادی باشه که مادرش هفت مرتبه بین دو کوه هروله کنه و هربار سراب ببینه؛ ولی خدا از زیر پاهای نوزاد چشمه‌ای جاری کنه که بعد از هزاران سال حاجیا از اون چشمه برای شفا آب سوغات ببرن.

یا نوزادی باشه که بدون پدر به دنیا اومده باشه و با زبون گرفتن، مادر روزه‌دارش رو از موضع تهمت نجات بده.

یا نوزادی باشه که با دنیا اومدنش و به حرمتش آتش‌کده‌ای بعد از هزاران سال خاموش بشه، طاق بزرگی فرو بریزه، دریاچه‌ی خشکیده‌ای دوباره پرآب بشه و خیلی اتفاقات مهم دیگه تو دنیا بیوفته.

یا نوزاد سه روزه‌ای باشه که به حرمتش دیوار خانه خدا مجدد شکافته میشه و در آغوش پیامبرش میگه: از انجیل برات بخونم!؟ تورات!؟ یا قرآنی که هنوز نازل نشده!؟

یا نوزادی که در رحم با مادرش سخن می‌گفت و به مادر می‌فرمود اگه زنان مکه تنهات گذاشتن غصه نخور! من مونستم.

یا نوزادی که سه روز آسمونیا اونو پیش خودشون بردن و به جای لباسی که مادر از پشم شتر براش بافته بود حریر بهشتی تنش کردند.

فرقی نمی‌کنه نوزاد کی باشه. ولی باشه، نبی باشه، امام یا امام‌زاده‌ای؛ یا حتی یه نوزاد معمولی. بالاخره نوزاد حرمت داره. بابا...! اگه یه طلبکار بره در خونه بدهکاری، با عصبانیت در بزنه، بدهکار با بچه شیرخوارش بیاد دم در، طلبکار دلش نرم میشه و هرچه‌قدر هم بدخو باشه باز به حرمت اون نوزاد به باباش فرصت میده! «- باشه حالا بعداً پولمو بده...»

* * *

زره از تن بیرون کرد؛ امامه پیامبر را بر سر گذاشت، عبای پیامبر، شتر پیامبر... قرآن بر سر... «- حرامی را حلال کردم؟ حلالی را حرام کردم؟ خونی از شما بر گردن من است؟...» افاقه نکرد. ... رفت و دوباره بازگشت. ... حسین(ع) زیر عبایش چه پنهان کرده که حرمتش از قرآن بیشتره!؟ ... «- آبش ندید میمیره! بدید هم میمیره!» ...

بابا...! طلبکار هرچه‌قدر هم بد خو باشه به بدهکارش فرصت میده...!

السلام علی من هتک حرمته

الهی بدم المظوم

 

 

حیدر مدد      


 

نظرات شما ( )

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 ● قضاوت دوشنبه 88 مهر 20 - ساعت 8:55 صبح - نویسنده: ارمیا معمر

 

موفقیت نتیجه قضاوت درست است.

قضاوت درست نتیجه تجربه است.

تجربه نتیجه قضاوت غلط است.

 

 

حیدر مدد       


 

نظرات شما ( )

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 ● عشق چهارشنبه 88 مرداد 28 - ساعت 7:19 عصر - نویسنده: ارمیا معمر

 

مرا عهدی ست با جانان که تا جان در بدن دارم

هــواداران کــویــش را چو جـان خـویـشـتـن دارم

و اما عشق...

همان توحیدی که در عین وحدت مراتب و منازل بسیار دارد. گویی آفریده شدیم برای عشق ورزیدن؛ عاشق بودن؛ عشق به یک معشوق. و اگر هدف از خلقت جز عشق بود تکامل معنی پیدا نمی‏کرد. «و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون» و تو ای انسان چگونه می‏خواهی کسی را که عاشقش نیستی عبادت کنی!؟

و اما عشق...

همان امانتی که از ازل برگردن ما نهادند. و نپرسیدیم چرا آسمان‏ها و زمین قبول نکردند!؟ کوه‏ها و دریاها و حتی ملائکه‏ی مقرب پروردگار! گوئی هیچ مخلوقی جز انسان خاکی آن‏جا نبود که بدون عاقبت اندیشی قالو بلی بگوید!

و اما عشق...

همان پیوندی که یک ماه است بدون در نظر گرفتن عقل معاش به یکی از جلوه‏های رحمت الهی «بله» گفتیم! و از آن‏جا که هر مخلوقی زوج آفریده شده و فرد یگانه کسی جز پروردگار بی‏همتا نیست دست در دست یکدیگر زندگی مشترک خود را با توکل بر خدا و با استعانت از امام زمانمان آغاز کزدیم! و از شهدای همیشه زنده‏ای که بانی آشنائی و ازدواجمان شدند می‏خواهیم راه و روش عشق‏ورزی که همان عبادت کردن است را به همه‏ی ما جوانان بیاموزند و در طی مسیر عاشقی یاریمان کنند!

و اما ...
امروز! بالاخره فرصت کردم در اولین ماه‏گرد ازدواجمان به ارمیایی که دلم برایش تنگِ تنگ شده بود (مثل لوله خودکار!) سر بزنم و به همگی اعلام کنم
وبلاگ گذرگاه رفتن، همسر، همسفر، همراه، تاج سر، یار و یاور و رفیق شفیق وبلاگ ارمیاست و احترامش بر همگان واجب است!

امام ارمیا(!)

 

* * *


پی نوشت:

(1) نمی‌دونم آدم هم قبل از اینکه بله بگوید مثل ما از بزرگترهایش اجازه گرفت یا نه!؟
لابد گرفته دیگه...! چون بدون اجازه‌ی «علی» اصلاً نمی‌تونسته لب از لب باز کنه!

(2) اگر سفره‌ی خدا ماه روزه است و سفره‌ی امام حسین ماه محرم، سر سفره‌ی امام حسین کسانی را راه می‌دهند که سر سفره‌ی خدا هم راهشان نمی‌دهند...!

رمضان است و سر خوان خدا یار کجاست...!؟

 

 

حیدر مدد      

 


 

نظرات شما ( )

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

جمعه 103 فروردین 31

d
خانه c
d سجل c
d
نامه رسون c


خانه‌ی دوست کجاست!؟


به ذره گر نظر لطف بوتراب كند /// به آسمان رود و كار آفتاب كند


همسر مهربان
عرفه (حسین آقا)
عمداً (مهدی عزیزم)
مختصر (روح‌اله رحمتی‌نیا)
ترنج
راز خون (سجاد)
مشکوة
لب‏گزه
دیاموند

 


ارمیا نمایه

امام مثل بقیه نبود. با همه فرق می‌کرد. امام مثل هوا بود. همه آن ‌را تجربه می‌کردند. به نحو مطبوعی، عمیقاً آن ‌را در ریه‌‌ها فرو می‌بردند. اما هیچ‌‌وقت لازم نبود راجع به آن فکر کنند. هوا ماندنی است. امام دریا بود. ماهی حتی اگر نهنگ هم باشد، درکی از خارج آب ندارد. امام مثل آب بود. ماهی‌‌ها به‌‌‌جز آب چه ‌می‌دانند؟ تمام زندگیشان آب است. وقتی ماهی از آب جدا شود، روی زمین بیفتد، تازه زمینی که آرام‌تر از دریاست، شروع می‌کند به تکان‌خوردن. ماهی دست و پا ندارد! وگرنه می‌شد نوشت که به ‌نحو ناجوری دست و پا می‌زند. تنش را به زمین می‌کوبد. گاهی به اندازه طول بدنش از زمین بالاتر می‌رود و دوباره به زمین می‌خورد. علم می‌گوید ماهی به خاطر دورشدن از آب، به دلایلی طبیعی، می‌میرد. اما هر کس یک بار بالا و پایین پریدن ماهی را دیده باشد، تصدیق می‌کند که ماهی از بی‌آبی به دلایلی طبیعی نمی‌میرد. ماهی به‌خاطر آب خودش را می‌کشد!

ارمیا / رضا امیرخانی


نوشته‌های قبلی
هفتای‌اول( بهمن83 تا آذر84 !!!)
هفتای‌دوم( آذر84 تا بهمن84)
هفتای‌سوم( بهمن و اسفند84)
هفتای‌چهارم(فروردین‏واردیبهشت 85)
هفتای‌پنجم( اردیبهشت و خرداد 85)
هفتای‌ششم( خرداد و تیر85)
هفتای‌هفتم( تیر و مرداد85)
هفتای هشتم(شهریورتاآبان85)
هفتای نهم( آبان 85 تا آخر 86)
هفتای دهم(بهار،تابستان و پاییز87)
هفتای یازدهم(اسفند87 تا مهر88)

 


آوای ارمیا


 


جستجو در متن وبلاگ


 


کل بازدیدها: 307445
بازدید امروز: 6

بازدید دیروز:18


اشتراک در خبرنامه
 
با ارسال فرم فوق می‌توانید از به‌روز شدن وبلاگ باخبرشوید.